مطالب جالب و به روز
مطالب جالب و به روز

مطالب جالب و به روز

داستان شماره 38

قصه ی آب


دیوی آب را بر مردم شهر بسته بود.


مردم در تنگنا بودند...


       

 


دیوی آب را بر مردم شهر بسته بود.


مردم در تنگنا بودند.


جوانی پهلوان نیزه و شمشیر برداشت تا به جنگ دیو برود.


همهی مردم از پیر و جوان برای او گریه و دعا کردند.


جوان برای جنگ از دروازهی شهر خارج شد و دیگر از وی خبری نداریم و ما هنوز دچار کمبود آب هستیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد