مطالب جالب و به روز
مطالب جالب و به روز

مطالب جالب و به روز

داستان شماره 37

تفاوت


کلاغ پیری تکهپنیری دزدید. روی شاخهی درختی نشست. روباه گرسنهای از زیر درخت رد میشد. بوی پنیر شنید.

به طمع افتاد...


        

 


کلاغ پیری تکهپنیری دزدید. روی شاخهی درختی نشست. روباه گرسنهای از زیر درخت رد میشد. بوی پنیر شنید.

به طمع افتاد.

رو به کلاغ گفت: "ای وای تو اینجایی! میدانم صدای معرکهای داری! چه شانسی آوردم! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان. " کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت: "این حرفهای مسخره را رها کن!

اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم.


" روباه گفت: "ممنونت میشوم، به خصوص خیلی گرسنهام، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم. " کلاغ گفت: "باز که شروع کردی! اگر گرسنهای به جای این حرفها دهانت را باز کن، از همینجا یک تکه میاندازم که صاف در دهانت بیافتد. "


روباه دهانش را باز باز کرد. کلاغ گفت: "بهتر است چشمت را ببندی که نفهمی تکهی بزرگی میخواهم برایت بیاندازم یا تکهی کوچکی است. " روباه گفت: "بازیه؟ خیلی خوبه. بهش میگن بسکتبال. "

بعد روباه چشمهایش را بست و دهانش را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و ریقی کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.

روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد: "بیشعور! این چی بود! " کلاغ گفت: کسی که تفاوت صدای خوب و بد را نمیداند، تفاوت پنیر و ریق را هم نمیداند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد