داستان شماره 15

خسته

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکه ای بیرون آورد. در حین انداختن سکه...

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکه ای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد میکند منصرف شد!!!

داستان باحال داستان جالب داستان-پند-آموز داستان کوتاه

alireza amiri دوشنبه 17 فروردین 1394 ساعت 18:02